ارض (مفرداتنهجالبلاغه)ارض یکی از مفردات نهج البلاغه، در بسیاری از موارد در بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بکار رفته است. چگونگی شکلگیری و بوجود آمدن زمین، نقش کوهها در ثبات زمین و ادبیات بکارگیری این کلمه در بیان امام علی (علیهالسلام) از موضوعاتی هستند که در این مقاله بدان پرداخته شده است. ۱ - انواع کاربردهادر رابطه با «ارض» که زمین ماست در نهج البلاغه مطالب گوناگونی آمده و این کلمه به صورت مفرد و جمع مجموعا حدود ۱۱۹ بار به کار رفته است، ما از میان آن مطالب سه مطلب را انتخاب کرده، و مورد بررسی قرار میدهیم. اول: خلقت زمین. دوم: کوهها که زمین را از اضطراب و شکافته شدن مانع هستند. سوّم: مفرد و جمع به کار رفتن آن، با آنکه در قرآن پیوسته مفرد آمده است. ۱.۱ - چگونگی خلقت زمینبررسی موضوع اوّل: از «نهج البلاغه» معلوم میشود که زمین در ابتدا به صورت مذاب بوده و سپس سطح آن منجمد شده و دریای وسط آن مهار گردیده و به صورت فعلی در آمده است و کوهها که ریشۀشان در زمین فرو رفته، زمین را از تلاطم نگاه داشتهاند و مواد مذاب آن، که گاهی در اثر آتشفشان بیرون میجهد شاهد گویای این مدعّاست. در روایات آمده: اولیّن قسمت منجمد شده، جای کعبه بوده است، امام علی (صلواتاللهعلیه) در ذکر شواهد توحید چنین میفرماید: «کبس الارض علی مور امواج مستفلحة و لجج بحار زاخرة، تلتطم اواذی امواجها و تصطفق متقاذفات اثباجها و ترغو زبدا کالفحول عند هیاجها، فخضع جماح الماء المتلاطم لثقل حملها و سکن هیچ ارتمائه اذ وطئته بکلکلها، و ذلّ مستخذیا اذ تمعّکت علیه بکواهلها، فاصبح بعد اصطخاب امواجه ساجیا مقهورا و فی حکمة الذّل منقادا اسیرا و سکنت الارض مدحّوة فی لجّه تیارّه...؛ یعنی: زمین را پوشانید پر تلاطم امواج سرکش و سهمگین و بر دریاهای عمیق و پر از موج، در حالیکه بالای امواج آن تلاطم میکرد و تنورهها وانداختههای شانههای آن به شدت در اهتزاز و حرکت بود، و میخروشید و کف میانداخت مانند: شتر نری که به هیجان آمده است، تا بالاخره سرکشی و جوشش آب متلاطم در اثر سنگینی پوستۀ زمین آرام گرفت و هیجان و تلاطمش از کار افتاد؛ که زمین سینهاش را بر آن نهاد و ذلیل و خاضع گردید، به جهت گذاشتن زمین شانههایش را بر آن! در نتیجه پس از خروشیدن آرام گرفت و در دو طرف دهانۀ لگام اسیر و مطیع گردید، و ایستاد به طور گسترده بر دریای مواج و ژرف.» این کلام نشان میدهد: زمین در اوّل دریای مواج، همه جایش امواج و پیوسته در تلاطم و نا آرامی بوده، و مواد مذاب درون آن نشان میدهد که آن دریای بیکران همهاش مذاب بوده است، خداوند در اثر کم کردن حرکت، آنرا بسردی آورد، در نتیجه به تدریج سطح آن منجمد شد و ضخیم گردید تا توانست دریای درون را مهار نماید و برای خلقت انسان و حیوان آماده گردد. این مطلب با این بیان در اسلام برای اولین بار فقط در زبان امام (صلواتاللهعلیه) مطرح شده است و قبل از وی سابقهای ندارد، آری او باب علم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که فرمود: «انا مدینة العلم و علّی بابها» [۲]
ابن المغازلی، مناقب أهل البیت(علیهمالسلام)، ج۱، ص۱۵۶، ح۱۲۸، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة، بیجا، بیتا.
۱.۱.۱ - بیان مفرداتبرای مزید توضیح مفردات کلام را شرح میدهیم: ۱: کَبَسَ: داخل کرد و پوشانید ابن ابی الحدید گوید: «ای ادخل الارض فی الماء بقوّة و اعتماد» [۳]
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۶، ص۴۳۸، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، بیتا.
به هر حال، آن تطبیق میشود، به انجماد پوستۀ زمین و قرار گرفتنش در روی موّاد مذاب.۲: مور: تلاطم. گویند: «مار: ذهب و جاء» در قرآن مجید آمده: «یَوْمَ تَمُورُ السَّمٰاءُ مَوْراً» ۳: مستفحلة: به هیجان آمده مانند هیجان شتر نر. ۴: لجج: دریاهای ژرف و عمیق، مفردش لجّه است. ۵: زاخره: مواج «ذخر الماء: امتدّ جدا و ارتفع». ۶: اواذی: جمع آذیّ به معنی موج یا قلۀ موج. ۷: اثباج: شانهها «و هو ما بین الکاهل الی الظهر». ۸: ترعو: فریاد میکرد، میخروشید. ۹: جماح: جوشش، غلیان، سرکشی. ۱۰: هیج: اضطراب و تلاطم. ۱۱: ارتمام: تلاطم و تقاذف. ۱۲: متقاذفات: قذف کنندگان یکدیگر. ۱۳: کلکل: سینه. ۱۴: تَمعّکَتْ: خود را به خاک مالید، و روی خاک غلطید، منظور غلطیدن پوستۀ زمین در روی مواد مذاب است. ۱۵: کواهل: گردنها. «و هو ما بین الکتفین». ۱۶: اصطخاب: خروشیدن. صخب: صحیه. ۱۷: ساجی. ۱۸: حکمه: (بر وزن طلبه) دو طرف لگام که بر گونههای اسب میچسبد. ۱۹: مدحّوه: گسترده. ۲۰: تیّار: موجدوّم: اینکه زمین به وسیلۀ کوهها از «میدان» یعنی بالا و پایین آمدن و احیانا از شکافته شدن پوستۀ آن حفظ شده است؛ و آن همان حقیقی است که در قرآن مجید به تعبیر: «وَ اَلْقیٰ فِی الْاَرْضِ رَوٰاسِیَ اَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» و با عبارت «وَ الْجِبٰالَ اَوْتٰاداً» آمده است. پس از نقل کلمات آن حضرت، این مطلب مشروحا بررسی خواهد شد، امام (صلواتاللّهعلیه) در جائی فرموده: «و وتّد بالصخور میدان ارضه؛ یعنی خدا با سنگها (کوهها) میدان و بالا و پائین رفتن زمین را میخکوب و ساکن کرد.» ۱.۲ - خطبهی اشباحدر خطبۀ عجیب اشباح فروده: «و عدّل حرکاتها بالرّاسیات من جلامیدها و ذوات الشناخیب الشّمّ من صیاخیدها فسکنت من المیدان لرسوب الجبال فی قطع ادیمها و تغلغلها متسرّبة فی جوبات خیاشیمها و رکوبها اعناق سهول الارضین و جراثیمها؛ یعنی: خداوند با کوههای ثابت که از سنگهای سخت تشکیل شدهاند و با قلههای بلند از صخرهها، حرکات زمین را تعدیل کرد، زمین از بالا و پایین رفتن ایستاد زیرا که کوهها در قطعههای پوستۀ آن فرو رفتند و در شکافهای بینیهای آن، به طور فرو رفتن داخل شدند و بر گردن همواریهای آن و سطوح پایین آن سوار گشتند.» از این کلام دو مطلب استفاده میشود، یکی اینکه زمین حرکتهای زیادی دارد که توسط کوهها تعدیل شدهاند. دانشمندان برای آن چهارده نوع حرکت گفتهاند از جمله حرکت وضعی زمین و انتقالی و محوری که سبب پیدایش فصول چهارگانه و پیدایش شب و روز و سال هستند، دوّم آرام گرفتن زمین در اثر به وجود آمدن کوهها که توضیح خواهیم داد، این سخن مشروح «وَ اَلْقیٰ فِی الْاَرْضِ رَوٰاسِیَ» است که گذشت. ۱.۲.۱ - شرح لغاتاینک شرح لغات، را باید بیان نمود: ۱: راسیات: کوههای ثابت و مفرد آن «راسیه» است. ۲: جلامید: سنگهای سخت، واحد آن جلمود است. ۳: شناخیب: روس جبال و قلّهها، مفرد آن شنخوب است. ۴: شمّ: بلند و مرتفع «الشّمّ: العالیة». ۵: صیاخید: سنگهای صلب و سخت مفرد آن صیخود است. ۶: رسوب: فرو رفتن «رسب الشیء فی الماء: سفل فیه». ۷: ادیم: پوسته و سطح زمین. ۸: تغلغل: داخل شدن و مبالغه در آن. ۹: تسرّب: داخل شدن رو به پائین «تسرّب الثعلب: دخل السرب». ۱۰: جوباب: شکافها، مفرد آن جوبه است. ۱۱: خیاشیم: منافذ، بینیها، مفرد آن خیشوم است آخر بینی نیز گفتهاند. ۱۲: جراثیم: جمع جرثومه: ریشه درخت، منظور سطوح پایین زمین است. ۱.۳ - نقش کوههاسخن آن حضرت (سلاماللّهعلیه) در این خصوص این است: «و جعلها (الجبال) للارض عمادا و ارّزها فیها اوتادا فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها او تسیخ بحملها، او تزول عن مواضعها فسبحان من امسکها بعد موجان مپاهها و اجمدها بعد رطوبة اکنافها فجعلها نحلقه مهادا و بسطها لهم فراشا فوق بحر لجّی راکد لا یجری و قائم لا یسری...؛ یعنی: خداوند کوهها را ستونهای زمین گردانید و آنها را به شکل میخ در زمین ثابت کرد، در نتیجه، زمین از اینکه اهل خود را بالا و پایین ببرد، ایستاد و از اینکه محمولۀ خویش را (انسان و حیوان و نبات) فرو بکشد و یا خود از جایی به جایی رود بازماند، منزّه است خدایی که آنرا پس از تلاطم آبهایش آرام گردانید و با آنکه مرطوب بود جامد نمود، آنرا برای خلق خویش روی دریایی ژرف و ایستاده، آماده و گسترده قرار داد.» ۱.۴ - مرکز زمینکلام امام (صلواتاللّهعلیه) صریح است در اینکه: مرکز زمین دریاست و زمین روی دریا قرار گرفته است، همه جایش قبلا آب (مذاب) بوده، بعدا منجمد شده است کلمۀ «فوق بحر لجّی» بسیار قابل دقت است و نیز جمله «فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها» صریح است در اینکه در عین آرامی دارای حرکت است، در بالا گفته شد که این سخنان مشروح آیۀ شریفۀ «وَ اَلْقیٰ فِی الْاَرْضِ رَوٰاسِیَ اَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» «وَ الْجِبٰالَ اَوْتٰاداً»، است که آن حضرت با قدرت تفکر خویش با عبارتهای عجیب گذشته مجسّم فرموده است و این حقائق برای اولین بار توسط قرآن مجید و نهج البلاغه مطرح شده و قبلا دنیا و خاصّۀ جهان عرب از آن آگاهی نداشتهاند. به قرآن و نهج البلاغه قسم که بزرگی این سخنان به بزرگی زمین و بالاتر از آن است. مشروح مطلب شکی نیست که مرکز زمین مذاب است، آتشفشانهای آن، که گاه گاه سر کشیده و دریایی از مواد مذاب را بیرون میریزند، شاهد گویای این مدعا هستند؛ هر قدر در سطح زمین پایین برویم حرارت آن زیاد میشود؛ عمیقترین معدن طلای جهان در آفریقای جنوبی قرار دارد، دیوارههای آن باندازهای داغ است که دستگاه سردکن آن چهل میلیون ریال خرج دارد تا کار را برای کارگران تحملپذیر کند. در عمق پنجاه کیلومتری (۰۰۰، ۵۰ متری) زمین درجۀ حرارت به هزار و پانصد درجه میرسد که محل ذوب شدن سنگهاست، با وجود این به علت فشار شدید نزدیک به دو هزار آتمسفر که در این عمق حکمفرماست موادّ، سیّال نمیشوند بلکه خاصیت پلاستیکی به دست میآورند و گاهی در اثر کم شدن فشار به صورت مذاب در آمده و به شکل آتشفشان بیرون میریزند. بعد از پنجاه کیلومتری که هنوز به مرکز اصلی نرسیده درجۀ حرارت به دو هزار میرسد؛ از عمق سه هزار کیلومتری هستۀ آهنی زمین شروع میشود که درجۀ حرارت آن چهار هزار درجۀ فشار آن در حدود دو میلیون آتمسفر است. به هر حال مرکز زمین مانند پوستۀ آن جامد نیست و پوستۀ آن حدود شصت کیلومتر ضخامت دارد، ولی این ضخامت نسبت به هستۀ آن، مانند: پوست تخم مرغ است نسبت به سفیده و زردۀ آن. ۱.۵ - هسته مرکزی زمیناز آن طرف کوهها که از هر طرف سر بفلک کشیدهاند، چند برابر آن در درون زمین ریشه دوانیده و از هر طرف پوستۀ زمین را به زنجیر کشیده و آنرا بر روی هستۀ مرکزی میخکوب کردهاند، این کوهها فقط در خشکیها نیستند بلکه در زیر دریاها و کف اقیانوسها نیز وجود دارند، در کتاب «دریا دیار عجائب» مینویسد: طویلترین سلسلۀ جبال در زیر آبها پنهان است، مثلا سلسله جبال اطلس میانه از «ایسلند» شروع شده و به سوی قطب جنوب ادامه دارد، این سلسله جبال که به شکل حرف انگلیسی «S» است، حدود بیست هزار کیلومتر طول دارد و بیشتر قلههای آن تا سطح آب هشتصد تا هزار و ششصد متر فاصله دارد «یا من فی البحار عجائبه». زمین که مرتب با حرکتهای وضعی، انتقالی و محوری و... در حرکت است، اگر کوهها نبود، اوّلا تلاطم هستۀ آن انسان را بالا و پائین میبرد، ثانیا احتمال داشت پوستۀ آن شکافته و زندگی و حیات را از بین ببرد، اینجاست که میبینیم خداوند فرموده «وَ اَلْقی فِی الْاَرْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» نحل: ۱۰ و نهج البلاغه گوید: «و وتدّ بالصخور میدان ارضه» عظمت این حقائق «یدرک و لا بوصف است». ۱.۶ - ادبیات بکار گیریسوّم: «ارض» در قرآن مجید، همه جا با لفظ مفرد آمده است و حتی یکبار هم بلفظ تثنیه و جمع یافت نشده است؛ ولی در نهج البلاغه با صیغه جمع نیز به کار رفته، مثلا در رابطه با ربوبیت حق تعالی فرموده: «و انقادت له الدنیا و الاخرة بازمتّها و قذفت الیه السموات و الارضون مقالیدها؛ دنیا و آخرت مطیع خدایند و افسارشان به دست اوست، آسمانها و زمینها کلیدهای خویش را به سوی اوانداخته و همه چیزشان را در اختیار او گذاشتهاند.» و نیز فرموده: «علمه بما فی السموات العلی کعلمه بما فی الارضین السفلی؛ علم خدا به آنچه در آسمانهای بالاست مانند علم اوست نسبت به آنچه در زمینهای پایین است.» و دربارۀ عبرت گرفتن از گذشتگان فرموده: «الم یکونوا اربابا فی اقطار الارضین و ملوکا علی رقاب العالمین» و ایضا در رابطه با «امانت» در آیۀ «اِنّٰا عَرَضْنَا الْاَمٰانَةَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْاَرْضِ» فرموده است: «انّها (الامانة) عرضت علی السموات المبنّیة و الارضین المدحّوة و الجبال ذات الطول المنصوبة...» ناگفته نماند: بعضی از این کلمات صریحند که منظور از «ارضین» تکهها و خشکیهای آنند، که پنج قاره و هفت اقلیم گویند. نظیر «اقطار الارضین» در خطبه ۱۹۲، به نظر میآید که مراد در همۀ آنها «قارّهها» هستند، چون نهج البلاغه راهی جز راه قرآن نرفته است (و اللّه العالم). علّت مفرد آمدن «ارض» در قرآن شاید آن باشد که آنچه در زیر پای ماست، فقط یک زمین است. بقیّه همه در بالا و همه نسبت به ما، آسمانند و در آسمانند. مثلا اگر ما در «مرّیخ» باشیم آن نسبت به ما «زمین» است و زمین به صورت آسمان در میآید. ۲ - پانویس۳ - منبع• قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «ارض»، ص۳۸-۴۵. |